خانواده ای صاحب دو فرزند و یک فرزند تو راهی هستند و زمان اوایل مهر و بازگشایی مدارس است . سمیر پسر نوجوان این خانواده که یک روز قبل از شروع سال تحصیلیِ سال 1359 با پدرش به بازار رفته و کفش و لباس نو برای رفتن به مدرسه خریده علاقه زیادی به خودکار عطری دارد که پدر برایش میخرد اما همان روز ارتش بعث عراق به ایران حمله کرده و او به همراه خانوادهاش پای پیاده در نخلستانها راهی میشوند. در این حین مادر سمیر که باردار بوده ، در یکی از روستاهای بین راه، زایمان میکند، اما در اثر استرسهای وارده موفق به شیر دادن به نوزادش نمیشود. سمیر با از خودگذشتگی زیر آتش شدید توپخانه دشمن به شهر میرود و با شکستن شیشه داروخانه چند بسته شیرخشک برای برادرش می آورد و با خودکار عطری که پدر برایش خریده روی کاغذ می نویسد پولش را فردا میاورم . پسر شیر خشک را به مادر می رساند و از آن پس بزرگتر خانواده میشود . داستان فیلم در شهرهای جنوبی ( آبادان و خرمشهر ) دنبال می شود .
ارسال دیدگاه
ارسال
جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید
دیدگاه ها